بی تو من
رفتن رسیدن است
میان بودن و نبودن
میان هستن و نیستن
ناتوانی خویش را نظاره می کنم
پشت دیوار خودخواهی خویش بذری است
که اگر به آن آب دهم خواهد رویید
و من رستن خویش را به انتظار نشسته ام
یک نفر به من گفت:رفتن رسیدن است
می دانم
از مرز خواب خواهم گذشت
و به روشنایی آفتاب
سلامی دوباره خواهم داد.
تو میان بودن و نبودن
میان هستن و نیستن
فاصله ایست
که تنها حضور تو آنرا
پر خواهد کرد
پایان
آن روز که آغاز راه بود
رسیدن چه نزدیک می نمود
و حال من درمیانه راه به
پایان رسیده ام.